آریا آریا ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

آریا کنجد مامان و بابا

سر زدن اولین دندون

واییییییییییییییییییییییییییییی مامانم مبارکت باشه پسرم امروز اولین دندون خوشگلت سرشو آورد بالا آریای مامان ,قهرمان من !!!! چند روزی بود خیلی بیحال بودی مامان فکر میکرد بهـــــــــــــــــــار شده و پسملیش تنبـــــــــــــــــــــله نگو گل پسرم میخواد بزرگ شه قربونت بشم من که تا غذاتو مامان شروع کرد فکر کردی بزرگ شدی و باید دندون دربیاری آخه چند روزی میشه تقریبا یه هفته اس که سوپ شروع کردی به خوردن !!!! از پریشب مامان جان پدر منو درآوردی یعنی تا صبح نزاشتی بخوابما داشتم از سر درد میمردم همش جیغ میزدی گریه میکردی منو باباجی خیلی ناراحت و نگرانت بودیم دیشبم که شب عید بود و واسه روز پدر رفتیم خونه مام...
24 ارديبهشت 1393

اولین م ا ه گ ر د تولد آریا

مامانی بهت که قول داده بودم هر دفعه برات از چیزایی که ننوشته بودم بنویسم امشب میخوام از اولین ماهگرد تولد شما عزیز دل مامان بنویسم آریا جان شاهزاده خونواده خوشبختمون 8 آذر 1392 روز جمعه بود و خونه عمه ندا دعوت بودیم منم دیدم اولین ماهگرد تولد شماست و میخوام کیک بپزم گفتم میپزم و میبرم خونه عمه جون تا با همدیگه بخوریم.خلاصه با هزار زحمت (آخه شما نمیزاشتی کارمو بکنم) و با کمک.میگم کمک یعنی خیلی کمککککااااااااااااااااااا(ا خه باباجی عاشق شماست از بس ذوق داشت نمیدونست چجوری کیک و تزیین کنه )کیک و پختیم اینم از کیک شما فرداشم واسه این که خونه مامانی شهنازم جشن گرفته باشیم کیک پختم و اونجام همگی خوشحال از اینکه گلم بدنیا...
20 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

سلام پسر قشنگ و شیطون مامان این روزا اصلا وقت ندارم مامان سرمو بخارونم از بس تو پسر شیرینم شیطون شدی و نمیزاری از پیشت بلند شم منم تا تو میخوابی مجبورم بدو بدو کارامو بکنم و شبا هم که میخوابی نقشه هامو بکشم و درس بخونم فدای سرت مامان جان .مامان شدن این دردسرا رم داره دیگه گل پسرم چند تا عکس میخوام برات بزارم واسه همشونم یه توضیحی میدم خب آقا آریا اینجا با خاله مونا اینا رفته بودیم پارک لویزان و تو حسابی خوش گذروندی پیرمرد مامان با این تریپت اینجام عسل مامان و بابا تیپ زده خفن با خاله زهرا و خاله مونا اینا بریم لویزان دوباره.شمام که تو بنزت  نشستی و ..... چی بگم خفن خوش تیپ با ابهت جیگرررررررررررر...
20 ارديبهشت 1393

پایان شش ماهگی آریا

سلام قهرمان مامان امروز شش ماهت تموم شد و وارد هفت ماه شدی.مبارکت باشه گل من        امروز صبح ساعت 8 با بابا امیر بیدارت کردیم که ببریمت واکسنتو بزنی اولش مثل همیشه که آقایی و با لبخند از خواب بیدار میشی .بود اما وقتی رفتیم سوار ماشین شدیم .خیلی شاکی بودی محل من و باباجی نمیزاشتی ولی عوضش مثل یه مرد نشستی رو پای مامان و واکسنتو خانم دکتر به پات زد توم فقط اولش گریه کردی اما بعد از بس که مرد و قوی هستی سرحال شدی  و شروع به شیطنت کردی قبونت بشه مامان دوستت دارم داری کم کم بزرگ میشی آقای من ..... ...
8 ارديبهشت 1393

اولین روز تو بیمارستان

روز اول تو بیمارستان  بعد از اینکه اونایی که واسه ملاقات اومده بودن رفتن مامان بزرگات گذاشتنت لابلای گلایی که آورده بودند و عکس گرفتن ازت کوچولوی دوست داستنی مامان دورت بگردم شیرین عسل من           ...
8 ارديبهشت 1393

اولین های کنجد

پسمله من چون تا حالا نتونسته بودم بیام و واسه جیگر خودم وبلاگ بسازم ,میخوام همه اون اتفاقایی که افتاده و من اینجا نتونستم بنویسم و(تو یه دفتر خاطرات که مال خودته نوشتم ),اینجام بنویسم اولین باری شیر خشک خوردی :21 آبان 92 اولین مهمونی که رفتیم :25 آبان 92 خونه خاله فرشته اولین باری سوار مترو شدی :6آذر 92 اولین ماهگـــــــــــــــــــرد تولد پسمل خودم :8آذر 92  من یه کیک خوشمزه پختم واسه خونه مامانی شهناز یه دونه واسه خونه مامانی عادله آخه ما خیلی از اومدنت خوشحالیم مامانی روزی که ختنه شدی :27 آذر 92 بیمارستان میلاد یه روز مهم !11دی 92 هم حلقه ختنه ات افتاد مامانی هم اولین برف ظمستونی رو دیدی مامان جان ...
7 ارديبهشت 1393

اولین دل نوشته مامان

سلام پســــــــــــــــــــــمله قشنگ مامان  از امروز  مامانم تصمیم گرفتم تو این وبلاگ برات خاطرات قشنگمونو بنویسم تا آقا آریا وقتی بزرگ شد بخونه و لذت ببره  اول از همه اینو بدون که مامان و بابا دیوونه وار عاشقتن و با اومدنت زندگی شیرین و عاشقونه مامان و بابا رو قشنگ تر کردی  خدایا شکــــــــــــــــــــــــــــــــرت  ...
7 ارديبهشت 1393